از نکات قابل توجه و عجیب آنکه: این تغییر ماهوی (تبدیل به بوزینه شدن)، در طول تاریخ، تنها یک مورد مستند دیگر دارد و آن نیز مربوط به گروهی از یهودیان است که به بوزینه، مسخ شدند. این نکته میتواند کلید ارتباط کاملا معنادار آنان با یکدیگر باشد.
پایگاه تاریخ تطبیقی؛شاید ادعای گزافی نباشد اگر بگوییم دومین خاندان تأثیرگذار در جریانات صدر اسلام، پس از بنی هاشم، امویان هستند. این خاندان، چنان نقش پیدا و پنهانی در عموم حوادث تاریخ اسلام دارند که کمتر ماجرای مهمی را می توان یافت که ردپایی از آنها در آن نباشد؛ با این تفاوت که تعداد فراوانی از بنی هاشم، نقش انسان پاک و سفید، و تمامی بنی امیه – بهجز یکی دو نفر– نقش انسان خبیث و سیاه را بر عهده دارند.
اصرار بر اجرای نقش مخالف و پافشاری بر به ذلت کشاندن و نابود کردن بنی هاشم، در هر ذهنی یک علامت سؤال بزرگ پدید می آورد و آن اینکه: علت این خشونت رفتاری و وحشیگری تاریخی امویان در برابر بنی هاشم چیست؟
در کنار پاسخ های گوناگونی که می توان به این پرسش داد، پیشینه تاریخی و اصالت این طایفه را نیز باید در نظر داشت. نگاه رسول خدا(ص) به بنی امیه، نهتنها نگاه مثبتی نیست که نگاهی بسیار منفی و حاکی از انزجار درونی است. آن حضرت درخت نفرینشده» در قرآن را بر بنی امیه تطبیق فرمود(1). همچنین رسول خدا(ص) شبی در خواب دید که بوزینگانی بر منبر او بالا می روند. این خواب چنان بر آن حضرت گران آمد که پس از آن، تا زمان شهادت رسول خدا(ص)، کسی ایشان را خندان ندید. آن حضرت بوزینگان را بر بنی امیه منطبق فرمود(2). در پله سوم، نقل شده که منفورترین خاندان ها نزد رسول خدا(ص)، بنی امیه و بنی حنیفه و ثقیف بودند(3).
از نکات قابل توجه و عجیب آنکه: این تغییر ماهوی (تبدیل به بوزینه شدن)، در طول تاریخ، تنها یک مورد مستند دیگر دارد و آن نیز مربوط به گروهی از یهودیان است که به بوزینه، مسخ شدند. این نکته میتواند کلید ارتباط کاملا معنادار آنان با یکدیگر باشد.
درمجموع، بنی امیه و یهود، یا هردو از یک ریشه اند و یا لااقل هردو در یک مسیر و ت، گام برمیدارند و با یکدیگر، مشارکت و همکاری دارند. تطبیق شجره ملعونه» بر آنان و بهشکل بوزینه درآمدن آنها، گذشته از برداشت نخست، با برداشت دوم نیز سازگار است.
انتساب بنی امیه به عبدشمس، با تردید جدّی روبهروست. قرائنی در دست است که دلالت آشکار یا ضمنی بر رومی و یهودی بودن این خاندان دارد. روشن است که با توجه به جایگاه بنی امیه در تاریخ مسلمانان نباید انتظار یافتن مستندات صریح و فراوان در این زمینه داشت. ازاین رو اندک گزارش هایی نیز که در این زمینه یافت می شود، صریح و بسیار به شمار می آیند. در ادامه به ذکر تعدادی از قرائن و مستندات مرتبط با این زمینه می پردازیم. برخی از این قرائن و مستندات، دلالت بر تردید در انتساب بنی امیه با بنی هاشم دارد. در مرحله بعد، رواج تأملبرانگیز روابط نامشروع در بنی امیه مورد توجه قرار می گیرد. و در مرحله سوم و چهارم، به ذکر شواهدی از اصالت غیرعرب داشتن امویان می پردازیم.
1/ رابطه خصمانه غیرعادی با بنی هاشم
یکی از مواردی که ما را نسبت به عدم ارتباط خانوادگی امیه با عبدمناف و هاشم مطمئن می سازد، رابطه خصمانه عجیب و غریب اوست. امیه، هم با هاشم درگیر شد و هم با عبدالمطّلب؛ و در هر دو مورد شکست خورد! کار به اینجا ختم نگردید و این خباثت، در نسل وی ماندگار گردید:
حرببنامیه با عبدالمطلب درگیر شد؛
ابوسفیان با رسول خدا(ص) درافتاد(4)؛
معاویه با امیرالمؤمنین و امام حسن(علیهماالسلام) جنگید؛
یزید خون امام حسین(ع) را ریخت؛
عبدالملک مروان با امام سجاد(ع) به مخالفت برخاست؛
هشامبنعبدالملک، امام باقر(ع) را به شهادت رساند؛
و در آخرامان هم، سفیانی از همین تیره، به کشتار شیعیان امیرالمؤمنین(ع) می پردازد و با امام زمان(عج) به جنگ برمی خیزد.
در نمونه هایی جزئی تر:
پس از این نمونه ای از رفتار عُقبَةبنابی مُعَیط با رسول الله(ص) ذکر خواهد شد(5). همسر ابولهب، ام جمیل دختر حرببنامیه است که باید ریشه تمامی انحرافات و جبهه گیری های تند ابولهب را در او جستوجو نمود! عاصبنوائل پدر عمرو عاص، یکی از مسخره کنندگان رسول الله(ص) و کسی بود که پس از وفات قاسم، پسر رسول الله(ص)، آن حضرت را ابتر» نامید(6). بعدها و پس از جنگ جمل، وقتی صحبت از بیعت مروان با امیرالمؤمنین(ع) به میان آمد، حضرت فرمود: او مگر پس از مرگ عثمان با من بیعت نکرد؟! مرا به بیعت او نیازی نیست. دست او، دستی یهودی است؛ اگر با دستش بیعت کند با شمشیرش خیانت خواهد کرد. (7). یحییبنحکمبنابی العاص به عبداللهبنجعفر گفت: به خدا سوگند در شام بمیرم و دفن شوم، بیشتر دوست دارم تا در خبیثه! و منظورش از خبیثه، مدینه بود!! عبدالله هم پاسخ داد: همسایگی یهودیان و مسیحیان را بر همسایگی رسول خدا(ص) ترجیح دادی(8).
دربرابر، معاویه رابطه صمیمانه ای با یهودیان داشت. یک بار که از شاعری یهودی خواست برایش شعری بخواند و. بار دیگر از شاعری یهودی خواست شعر پدرش را که در رثای خودش سروده بود برایش بخواند و با شنیدن آن به گریه افتاد(9). بار دیگر وقتی مردی یهودی در دربار وی مدعی شد رسول خدا(ص) با مکر و خدعه کعببناشرف یهودی را کشت، او هیچ عکسالعملی نشان نداد. این رفتار سرد او بهگونهای زننده بود که محمدبنمسلمه را به اعتراض وادار کرد و وی تنها از یهودی خواست مجلس را ترک کند! محمدبنمسلمه که دنبال یهودی رفته ولی او را پیدا نکرده بود، به دربار او برگشت و گفت: هیچگاه با تو همسخن نخواهم شد؛ آن یهودی را هم هرکجا ببینم خواهم کشت(10).
در زمینه رابطه این دو خاندان، روایتی بسیار قابل توجه از امام صادق(ع) در دست است:
ما و خاندان سفیان، دو خاندان هستیم که در راه خدا باهم دشمن شدیم. ما گفتار خدا را تأیید می کردیم و آنها تکذیب. ابوسفیان با رسول الله(ص) و معاویه با علیبنابیطالب و یزید با امام حسین(ع) جنگیدند و (در آخرامان) سفیانی با قائم(عج) خواهد جنگید(11).
این روایت، از نگاه فلسفه تاریخ، روایتی کلیدی به شمار می آید و بیانگر رهبری دو جریان حق و باطل در طول تاریخ است.
ادامه دارد.
پی نوشت؛
(1). در نامه ای که مأمون به اطراف و اکناف برای لعن بنی امیه فرستاد، تصریح شده که هیچ اختلافی بر تطبیق این آیه بر بنی امیه نیست (تاریخ طبری، ج8، ص185). حتی در گزارشی که نام بنی امیه از آن حذف شده، محتوای آن کاملاً گویای تطبیق آیه بر آنان است (تاریخ بغداد، ج4، ص113). این تطبیق چنان بر برخی گران آمده که انواع تلاشها برای خنثی سازی آن به کار گرفته شده! گذشته از اشکال به ضعف سند، تلاش شده متن آن نیز تحریف شود. از یکی از همسران رسول الله(ص) نقل شده که آن را بر خاندان ابوالعاص تفسیر فرمود (عمدةالقاری، ج19، ص30). در تلاشی دیگر، نام قبیله، بهکنایه ذکر شده! (زادالمسیر، ج5، ص40).
(2). المستدرک، ج3، ص171؛ دلائل النبوه، ج6، ص510؛ شعب الایمان، ج3، ص323؛ تفسیر ثعلبی، ج7، ص257؛ سنن ترمذی، ج5، ص115؛ تاریخ مدینة دمشق، ج57، ص340؛ المحرر الوجیز، ج5، ص505؛ الکامل، ج3، ص407 .
ابن کثیر پس از دفاع از سند این حدیث، یکی از ایرادهایی را که از استاد خود برای اثبات ضعف متن این روایت نقل کرده، عدم امکان شمول آن نسبت به حکومت یکی از سران صحابه و عمربنعبدالعزیز است (البدایة و النهایة، ج6، ص233و274؛ تفسیر ابن کثیر، ج4، ص566و567) غافل از آنکه این اشکال، حداکثر باعث نپذیرفتن تفسیر راوی است نه باطل بودن اصل روایت. برای نقل های دیگری از روایت، ر.ک: الدر المنثور، ج4، ص191.
این روایت نیز با تحریف هایی روبهرو شده؛ بهگونه ایکه گفته شده رسول الله(ص) این خواب را درباره خاندان حکمبنابی العاص دید (المستدرک، ج4، ص480)؛ مسندابویعلی، ج11، ص348؛ مجمع اوائد، ج5، ص244. و در پرده بعدی، نام این گروه، بهکنایه ذکر شده! (جامع البیان، ج15، ص141؛ تفسیرثعلبی، ج6، ص111).
(3). المستدرک، ج4، ص480و481؛ مسند ابویعلی، ج13، ص417؛ مجمع اوائد، ج10، ص71 ؛ البدایةوالنهایة، ج6، ص264؛ دلائل النبوة بیهقی، ج6، ص481 [پس از نقل عبارت شر قبائل العرب بنو أمیة و بنو حنیفة و ثقیف» از رسول الله(ص)، نسبت به سند روایت می نویسد: قلت و لحدیثه هذا فی المختار بن أبیعبید الثقفی شواهد صحیحة.] عجیب آنکه احمد حنبل این روایت را با حذف نام بنی امیه نقل کرده! (مسنداحمد، ج4، ص240) بخاری هم تنها به ذکر بنی حنیفه بسنده کرده! (التاریخ الکبیر، ج5، ص317).
(4).ابوسفیان در رفت و آمدهای تجاری خود به شام در زمان جاهلیت، زمینی در منطقه بلقاء بهنام قبش خریداری کرده بود که بعد از وی به معاویه رسید (فتوح البلدان، ج1، ص153). از خود ابوسفیان گزارش شده که در ایامی که آتش جنگ میان قریش مکه و رسول الله(ص) که به مدینه هجرت کرده بود شعله ور بود، برای تجارت به غزه رفت و آنجا او را برای تحقیق از اوضاع حجاز به دربار هرقل بردند و پس از پرسش و پاسخهایی که میان هرقل و او رد و بدل شد، هرقل به حقانیت رسول الله(ص) پی برد (الاغانی، ج6، ص523 به بعد). براساس گزارشی دیگر، ابوسفیان با یکی از احبار منطقه یمن، نشست و برخاست داشت. یک روز، حبر یهودی از ابوسفیان درباره خبر نبوت رسول الله(ص) جویا شد و ابوسفیان، اخبار غلط به او داد. فردای آن روز، عباس، در حضور ابوسفیان، اطلاعات غلط او را تصحیح کرد و حبر یهودی با شنیدن اخبار درست سراسیمه بیرون رفت و فریاد برداشت: سر یهود بریده شد! یهود کشته شد!. (الاغانی، ج6، ص526و527). ابوسفیان یکی از پناهگاه های منافقان در روزگار خود بود! (الاغانی، ج6، ص522) پس از به حکومت رسیدن خلیفه سوم، ابوسفیان به ملاقات او رفت و امویان را خطاب کرد: حالا که حکومت به شما رسیده، همچون گوی آن را میان خود رد و بدل کنید که به خدا سوگند بهشت و دوزخی در کار نیست! (الاغانی، ج6، ص529).
(5).اینها همه در حالی بود که عقبه در کنار نضربنحارث، دو پیک قریش بهسوی یهودیان مدینه برای روشن شدن صحت ادعای نبوت رسول الله(ص) بودند (تاریخ الاسلام، ج1، ص212).
(6). الکامل ابن اثیر، ج2، ص72و73.
(7). ربیع الابرار، ج5، ص192 .
(8). انساب الاشراف، ج2، ص49 .
(9). انساب الاشراف، ج5، ص110 .
(10). انساب الاشراف، ج5، ص160؛ دلائل النبوه بیهقی، ج3، ص193.
(11). معانی الاخبار، ص346 .
درباره این سایت