به گزارش خبرنگار پایگاه تحلیلی - خبری

تاریخ تطبیقی؛ درباره نبی اکرم(ص) داستان ساختگی زیادی مطرح می شود که در ادامه نمونه ای از آن را ملاحظه می کنید؛

بنابراین وقتی جبرئیل به پیامبر(ص) می‌گوید اِقرَء»، آن حضرت می‌داند که باید از حفظ بخواند. اگر یک نفر به شما گفت بخوان، در حالی‌که قرار بر این است که از حفظ بخوانید، آیا جوابش این است که من خواننده نیستم»؟ آیا پیامبر اسلام(ص) نمی‌توانست از حفظ، حداقل به مقدار چند کلمه بگوید؟

در این داستانِ نقل شده، آمده است که در آخرین مرحله، جبرئیل به پیامبر(ص) فشار آورد و در نتیجه آن حضرت فرمود: چه چیز بخوانم» که جبرئیل هم پاسخ داد اِقرَء باسم رَبِّک الذی خلق» (علق/1).

می‌پرسیم: آیا این چند کلمه، فشار لازم داشت؟! به بچه چندساله هم می‌توان در مدت چند دقیقه خواندن یاد داد؛ بنابراین آیا صحیح است که در مورد پیامبر 40 ساله گفته شود خواندن بلد نبوده است؟! خلاصه در خود داستان، علائم دروغ بودن موجود است.

همه این‌ سخنان بر این مبنا درست شده است که پیامبر اکرم(ص) بی‌سواد بوده‌ است. البته که این سخن، اشتباه است. گاهی برای توجیه این ادعا به امی بودن آن حضرت استناد می‌کنند.

باید گفت: درست است که پیغمبر ما امی بود و امی هم از دنیا رفت، اما این کلمه به کسی اطلاق می‌شود که به مکتب نرفته و درس نخوانده باشد، نه اینکه به شخص بی‌سواد، امی بگویند.

وجه تسمیه این کلمه(امی) این است که هرکس از مادرش متولد می‌شود، به‌جز چند مطلبِ فطری مثل مکیدن سینه مادر، چیزی بلد نیست و به مرور زمان مطالبی را آموخته و از امی بودن درمی‌آید. 

بنابراین امی بودن برای همه ما نسبی است؛ یعنی همه ما، هم امی هستیم و هم امی نیستیم؛ نسبت به آنچه که یاد گرفته‌ایم، امی نیستیم و نسبت به آن مطالبی که یاد نگرفته‌ایم، امی هستیم.

انسان با رفتن به مدرسه و همچنین توسط پدر، مادر، و… مطالب را یاد می‌گیرد و از امی بودن درمی‌آید. پس معیار خروج از امی بودن، فراگیری‌ از دیگران است.

لذا اگر کسی از دیگران چیزی نیاموزد، امی است. پیامبر ما امی‌ترین انسان روی زمین است که تا آخر عمر هم به همین منوال بود، چون ایشان از هیچ کس چیزی را نیاموخت.

اما باید به این نکته توجه داشت که امی بودن در انسان‌های عادی، ملازم با بی‌سوادی است، چون راه فراگیری آنها این است که از دیگران یاد بگیرند.

ولی امی بودن پیامبر(ص)، ملازم با بی‌سوادی ایشان نیست؛ چون آن حضرت قبل از اینکه به این نشئه بیاید، همه‌چیز را از خداوند یاد گرفته بود. همچنان‌که خدای متعال، آدم(ع) را بعد از ورود به این دنیا، عالم نکرد، بلکه قبل از آن، به وی علم آموخت.

پس پیامبر اکرم(ص)، هم می‌توانست بنویسد و هم می‌توانست بخواند؛ اما عملا چیزی نمی‌نوشت و نمی‌خواند؛ چون می‌دانست یهودی‌ها تصمیم گرفته‌اند زمانی که ایشان این کتاب را بیاورد و بخواند، بگویند: این را از روی کتاب‌های ما نوشته است(با توجه به این نکته که مطالب زیادی از قرآن، مشابه مطالب تورات و انجیل است)

قرآن در این زمینه می‌گوید وَمَا کُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ(عنکبوت/48)؛ تو قبلاً نمی‌خواندی و با دست خودت نمی‌نوشتی. اگر قبلاً خوانده بودی و با دست خودت می‌نوشتی، اهل باطل به شک می‌افتادند.»

ایشان قبل از بعثت هم هرگز خطی ننوشت؛ و به همین جهت همه خیال می‌کردند بی‌سواد است. پس از مبعوث شدن هم علی(ع) را درحالی‌که 10 ساله بود، کاتب وحی قرار داد. پیغمبر اکرم(ص)، اولین وحی را برای علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) خواند و او نوشت. 

زمانی که این نوشته‌ها جمع شد، یهودی‌ها اتهام زدند که این مطالب از روی کتاب‌های ما نوشته شده است. مکی‌ها گفتند: او سالیان مدیدی است که در کنار ماست؛ هرگاه در تجارت می‌خواست چیزی بنویسد، کاتب می‌طلبید.

بنابراین نتیجه می‌گیریم که پیامبر اسلام(ص) برای دور ماندن از اتهام دیگران، در تمام عمر چیزی را ننوشته و نخواند؛ اما این سخن، به معنای بی‌سوادی ایشان نیست.

برگرفته از دروس تاریخ تطبیقی


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها