چرا منابع غیرشیعی حقیقت بنی امیه را مطرح نکرده‌اند؛ سهیلی می‌نویسد: خدا از کارهای دوران جاهلیت گذشته و از ایراد گرفتن به نسب دیگران نهی کرده است. حتی اگر این نهی الهی نبود، باز جا داشت به خاطر جایگاه برخی از صحابه، نسبت به نسب بنیامیه کنکاشی نشود.

پایگاه تاریخ تطبیقی؛ شاید ادعای گزافی نباشد اگر بگوییم دومین خاندان تأثیرگذار در جریانات صدر اسلام، پس از بنی هاشم، امویان هستند. این خاندان، چنان نقش پیدا و پنهانی در عموم حوادث تاریخ اسلام دارند که کمتر ماجرای مهمی را میتوان یافت که ردپایی از آنها در آن نباشد. در دو شماره قبلی، قرائنی در رابطه با دلالت آشکار یا ضمنی بر رومی و یهودی بودن خاندان بنی‌امیه مطرح شد. بخش سوم و پایانی یادداشت هم‌اکنون تقدیم می‌شود.

 4 - اتهام فرزندخواندگی در نسل امیه

گذشته از امیه، درباره چند تن از افراد تیره وی نیز ادعای فرزندخواندگی یا زادگی و شامی بودن مطرح است. این تعدد یا در همه موارد، راست و درست است که دلیلی آشکار بر اتهام امیه به شمار میآید؛ یا اینکه همه این موارد، اشاره به یک مورد اساسی دارند که در این صورت، اساسیترین مورد، اتهام امیه است. فرض سوم این است که تمامی این موارد به این نیت ساخته شده است که اذهان را از متهم اصلی پرونده، یعنی امیه، دور سازند. درهرحال موارد یادشده عبارتند از:

الف. ابوعمرو‌بن‌امیه

پس از آنکه امیه، ده سال به شام رفت، گفته میشود همان‌جا ابوعمرو را به فرزندخواندگی گرفت؛ درحالی‌که نام اصلی او ذکوان و اهل صَفّوریّه بود. پس از مرگ امیه، زن وی به ابوعمرو رسید و در نتیجه آن، ابان که همان ابومُعَیط باشد، زاده شد!لنگر[1]

از ابن‌کلبی نقل شده است: امیه به شام رفت و ده سال آنجا ماند. روزی با کنیزی یهودی از اهالی صفوریه به‌نام تریا که همسری یهودی از همان شهر داشت، همبستر شد و ذکوان به دنیا آمد. امیه، مدعی این نوزاد شد و او را به فرزندخواندگی گرفت و ابوعمرو نامید و به مکه آورد. به همین خاطر است که رسولالله(ص) به عقبه، آن روز که دستور کشتنش را داد گفت: تو یهودی و اهل صفوریه هستی.لنگر[2]

وقتی معاویه از ثوربن‌تلده که عمری طولانی داشت پرسید کدام‌یک از اجداد مرا دیدهای؟» پاسخ شنید: امیه را دیدم که کور شده بود و بردهاش ذکوان او را راه میبرد. معاویه نهیب زد: ساکت شو! ذکوان، پسر او بود. ولی پاسخ شنید: این را شما میگویید!لنگر[3]

همچنین از صاحب کتاب المثالب» نقل شده: ابوعمرو، برده امیه و نامش ذکوان بود که امیه او را به فرزندخواندگی گرفت. دغفل نسّابه وقتی با پرسش معاویه روبه‌رو شد که از بزرگان قریش چه کسانی را دیدهای؟» گفت: عبدالمطلب و امیة‌بن‌عبدشمس را دیدهام. معاویه از او خواست آن دو نفر را برایش توصیف کند. دغفل گفت: عبدالمطلب، سفید بود و قامتی کشیده و صورتی نیکو داشت و در پیشانیش نور نبوت و جلال و عزّت حکومت، دیده میشد. ده پسر که هریک مانند شیر بیشه بودند گرد او را گرفته بودند. معاویه گفت: امیه چطور؟ دغفل گفت: پیری کوتاه‌قد و لاغراندام و کور بود که بردهاش ذکوان او را راه میبرد. معاویه گفت: ساکت! او پسرش ابوعمرو بود! دغفل پاسخ داد: این ادعای شماست؛ آنچه من میدانم، همانی است که به تو گفتم.لنگر[4]

ابویقظان هم گفته: (مردم) گمان دارند که امیه بردهای به‌نام ذکوان داشت که او را ابوعمرو نامید و جانشین خود کرد. آمنه، همسر امیه هم بعد از مرگش به ابوعمرو رسید!لنگر[5] امام حسن(ع) نیز در مجلس معاویه و در پاسخ ولید‌بن‌عقبه فرمود: تو را به قریش چه؟! تو زاده بردهای اهل صفوریه به‌نام ذکوان هستی!لنگر[6]

ب- ابومعیط‌بن‌ذکوان‌بن‌امیه

گفته شده: ذکوان نیز ابان را که همان ابومعیط است- به فرزندخواندگی گرفت!لنگر[7] فضل‌بن‌عباس در شعر خود، از ابومعیط با عنوان ابن ذکوان الصفوری» یاد کرد.لنگر[8] زمخشری مینویسد: ابومعیط بردهای اهل صفوریه اردن بود که ابوعمرو او را به مکه آورد و به فرزندی گرفت!لنگر[9] معاویه در دفاع از آبا و اجداد خود ابومعیط را نیز فرزند امیه معرفی کرد؛ ولی دوباره پاسخ شنید: این ادعای شماست!لنگر[10] مسعودی هم مینویسد: عقیل میگفت: ابومعیط مردی یهودی از اهالی صفوریه بود.لنگر[11]

در نقل آبرومندانهتر ماجرا: پس از مرگ امیه، همسرش آمنه، به پسر بزرگ امیه به نام ابوعمرو رسید و نتیجه این ازدواج، زاییده شدن ابومعیط بود. بنابراین فرزندان آمنه، هم برادران ابومعیط بودند و هم عموهایش!لنگر[12]

ج. عُقبَة‌بن‌ابیمُعَیط

رسولالله(ص) به عقبه فرمود: تو قریشی هستی؟! تو بردهای اهل صَفّورِیه هستی.لنگر[13] این مطلب، در ماجرایی میان عبدالملک و مردی سالخورده نیز بیان شده است.لنگر[14] عقیل هم به عقبه گفت: تو به‌گونهای سخن میگویی، گویا اصل خود را نمیدانی! تو بردهای، اهل صفوریه هستی. عقیل به این نکته اشاره داشت که پدر او یکی از یهودیان آن ناحیه بوده است.لنگر[15] سهیلی نیز میپذیرد که ماجرای فرزندخواندگی، مربوط به عقبه است.لنگر[16]

خاندان ابوالعاص

عبدالرحمان‌بن‌محمدبن‌اشعث میگفت: نسل ابوالعاص، بردگانی اهل صفّوریه هستند.لنگر[17] بنابراین فرزندخواندگی یا یک مسئله عادی در میان بنیامیه بوده که در این صورت، ادعای آن درباره امیه هم نیازمند دلیل محکمی نیست؛ به‌ویژه که بعدها معاویه با بیآبرویی و بی‌شرمی هرچه تمام‌تر، زیادبن‌ابیه را به این خاندان پرظرفیت! افزود و هیچ ابایی از این کار نداشت. احتمال دیگر، این است که تمامی این موارد به یک مورد اصلی بازمیگردد که در این فرض، اصلیترین متهم و گزینه موجود، امیه است.

اما پاسخ اینکه چرا منابع غیرشیعی از این حقیقت، حتی در دوران بنی‌عباس طفره رفتهاند، باید در کلام سهیلی جست‌وجو کرد؛ آنجا که مینویسد: خدا از کارهای دوران جاهلیت گذشته و از ایراد گرفتن به نسب دیگران نهی کرده است. حتی اگر این نهی الهی نبود، باز جا داشت به خاطر جایگاه برخی از صحابه، نسبت به نسب بنیامیه کنکاشی نشود!لنگر[18]

سیدمحمدمهدی حسین‌پور

پی نوشت؛

لنگر[1]. المعارف، ص318؛ المنمق، ص99و100 .البته طبق گزارشی که پیش از این گذشت، ابوعمرو خود در زمان حیات پدرش ازدواج کرد!

لنگر[2]. المعارف، ص319 .

لنگر[3]. الاصابه، ج1، ص532؛ تاریخ مدینةدمشق، ج11، ص181 .

لنگر[4]. الاغانی، ج1، ص45 .

لنگر[5]. انساب الاشراف، ج9، ص339 .

لنگر[6]. الاحتجاج، ج1، ص412 .

لنگر[7]. المنمق، ص100 .

لنگر[8]. فضل در شعری تند این‌گونه سرود: أتطلب ثارا لست منه و لا له * و أین ابن ذکوان الصفوری من عمرو؟ / کما اتصلت بنت الحمار بأمها * و تنسى أباها إذ تسامى أولى الفخر. (تاریخ طبری،ج 3، ص449)

لنگر[9]. ربیع الابرار، ج1، ص150و151 .

لنگر[10]. الاصابه، ج5، ص398 .

لنگر[11]. مروج الذهب، ج2، ص336 .

لنگر[12]. الاغانی، ج1، ص48 .

لنگر[13]. المعارف، ص319؛ شرح نهجالبلاغه، ج6، ص293 .

لنگر[14]. الفتوح ابن اعثم، ج2، ص563 .

لنگر[15]. مروج الذهب، ج2، ص336 .

لنگر[16]. الروض الانف، ج3، ص65 . عقبة‌بن‌ابیمعیط از اسرای جنگ بدر بود که به دستور رسولالله کشته شد. عقبه به رسولالله اعتراض کرد: از میان قریش فقط مرا میکشی؟ فرمود: آری. گفت: چه کسی متکفل فرزندانم میشود؟ فرمود: آتش! (الاغانی، ج1، ص49؛ الکامل، ج2، ص74) عقبه نیز از کسانی بود که به شدت رسولالله و مسلمانان را اذیت میکردند. در یک نمونه، ظرفی پر از مدفوع را بر درب خانه رسولالله گذاشت! (الکامل، ج2، ص74) عقبه کسی بود که به گفته عبدالله بن عمرو، بدترین رفتار مشرکان را با رسولالله داشت. او بود که یکبار، لباسش را دور گردن رسولالله پیچیده و تلاش میکرد ایشان را خفه کند! (الاغانی، ج1، ص50)

لنگر[17]. تاریخ طبری، ج5، ص157.

لنگر[18]. الروض الانف، ج3، ص65 .


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها