آقای شریعتمداری وقتی از تهران به قم برگشتند تاسیس دارالتبیلغ را شروع کردند. از همان اول هم مرحوم امام مخالف بود. مخالفت ایشان یک جهتش این بود که اگر بناست کاری بشود، باید در عموم حوزه باشد نه این‌که یک قسمتی رو جدا کنید.

پایگاه تاریخ تطبیقی؛ در گفت‌وگو با آیت‌الله محمدعلی گرامی از اساتید دروس خارج حوزه علمیه قم موضوع تأسیس دارالتبلیغ و دلایل اختلاف امام راحل و آیت‌الله شریعتمداری درباره این موضوع مورد بررسی قرار گرفت که در ادامه متن آن را ملاحظه می‌کنید؛

با تشکر از این‌که وقتتان را به ما دادید، غرض از تصدیع اوقات این است که تاریخچه ای از دارالتبلیغ بفرمایید و این‌که خط و خطوط فکری حاکم بر آن مجموعه چه بوده است؟

بسم الله الرحمن الرحیم

هنگامی که در پانزده خرداد امام(ره) دستگیر شدند، آقایان بسیاری من جمله شریعتمداری، میلانی و نجفی به تهران آمدند تا مرقومه‌ای نوشته شود مبنی بر این‌که آیت‌الله خمینی مرجع تقلید هستند و قانونا نمی‌شود مرجع تقلید را محاکمه شود.

این مرقومه توسط آیات نجفی مرعشی، شریعتمداری و میلانی و آشیخ محمدتقی آملی نوشته شد. اما برخی دیگر از علماء مانند آیات گلپایگانی و خوانساری از نوشتن اباء کردند البته آقای آملی هم به اصرار برخی از علما مانند آیت‌الله مرعشی نجفی قبول به نوشتن مرجعیت حضرت امام کرد. این نکته هم خوب است گفته شود که آقایانی برای نوشتن مرقومه رفتند تهران، افکار و نوع روابطشان مختلف بود.

آقای شریعتمداری یک قدری با مد روز بود. چنان‌چه تماس‌های ایشان یک همچین شکلی داشت، از جمله مذاکراتی که با ایشان شده بود این بود که خوب است حوزه یک تشکیلاتی راجع به مسائل تبلیغی داشته باشد و در این زمینه صحبت‌هایی با ایشان شده بود. وقتی از تهران به قم برگشتند تاسیس دارالتبیلغ را شروع کردند.

از همان اول هم مرحوم امام مخالف بود. مخالفت ایشان یک جهتش این بود که اگر بناست کاری بشود، باید در عموم حوزه باشد نه این‌که یک قسمتی رو جدا کنید یک موسسه تأسیس کنید، کانّ می‌خواستند بگویند که تکه تکه کردن حوزه صلاح نیست. کاری که الان پر شده از این تکه تکه کردن‌ها. و یکی هم این‌که می‌گفتند اسمش را دارالتبیلغ نگذارید، بلکه بگذارید مدرسه آیت‌الله شریعتمداری که همگام با بقیه تشکیلات حوزه باشد.

حاج آقا مصطفی خمینی در این قضیه خیلی فعال بود. در یک جلسه‌ای که باهم بودیم می‌گفت آقای شریعتمداری لب پرتگاه هست، یک تکان دیگر مانده که به ته دره سقوط کنند.

به هر حال راجع به این، فعالیت خیلی زیاد بود و حضرت امام معتقد بودند که این اسم گذاری و جدا کردن از بقیه حوزه آن هم به نام دیگری غیر از تشکیلات حوزوی، صلاح نیست. اختلافات بالا گرفت.

فراموش نمی‌کنم از طرف علاقه‌مندان آقای شریعتمداری گاهی هم نامه‌هایی تهدید آمیز نوشته می‌شد، که یک نامه تهدید هم به مرحوم والد ما نوشته بودند با این‌که ایشان از تجّار بازار قم بود کادری هم نبود ولی نامه به ایشان نوشته بودند مفادش تهدید مادر حقیر بود.

دو سه شب مانده به دستگیری امام و سخنرانی امام راجع به کاپیتولاسیون، یک شب من و مرحوم آقای سعیدی، پدر آقای سعیدی تولیت آستانه و مرحوم آقای انصاری شیرازی و مرحوم آشیخ عباس پور محمدی رفسنجانی، سه چهار نفر رفتیم خدمت امام(ره) به هدف رفع اختلاف مابین ایشان و آقای شریعتمداری که خیلی به اوج رسیده بود و در بین طرفداران گاهی درگیری هم اتفاق می‌افتاد.

امام ابتدا یک کاغذی بغل دستشان بود در آوردند و گفتند علّامه طباطبایی برای حل اختلاف این را نوشته‌اند. نامه علّامه طباطبایی را خواندند، تذکراتی وسطش می‌دادند. یکی این بود که اگر کار اصلاح می‌خواهید انجام دهید در کل حوزه انجام دهید. دوم این‌که اسم گذاری بر خلاف متعارف حوزه نباشد مثلا دارالتبلیغ نباشد، بگذارید مدرسه حضرت آیت‌الله شریعتمداری شاید کلمه عظمی هم ایشان گفت یادم نیست.

بعد که چند دقیقه در این زمینه صحبت شد و نامه علامه رو هم خواندند، گفتند البته الآن من اصلا فکرم دنبال این قضیه نیست. قضیه کاپیتولاسیون که مطرح شده بسیار مهمتر است. اگر دویست هزار نفر در این قضیه کشته شود جا دارد. گفتند متاسفم که در یک جلسه‌ای، وقتی صحبت می‌کنم، گویا با گچ دیوار دارم حرف میزنم.

منظورشان از یک جلسه‌ای، جلسه مراجع و علما بود که دورهم که جلسه داشتند چون در آن جلسه هم مرحوم امام گاهی خیلی تند می‌شدند علیه بعضی‌ها. آقای مرعشی نجفی به من گفت که در یکی از جلسات آقای خمینی تا آمد، شروع کرد دعوا کردن با شریعتمدار. خیلی صدایشان هم بلند بود.

به هر حال دارالتبلیغ به همین منوال بود تا حضرت امام سخنرانی تندی راجع به کاپیتولاسیون ایراد کردند. بعد از این سخنرانی که در چهارم آبان‌ ماه ۱۳۴۳ ایراد شد و امام دستگیر شدند، قضیه دارالتبلیغ تاحدودی تحت الشعاع دستگیری ایشان قرار گرفت. بعد از فاصله‌ای مجدداً دارالتبلیغ روی زبان‌ها افتاد. همان‌طور که می‌دانید آقایان معروفی شرکت کردند.

البته من حتی برای تماشای جلسات هم آنجا نرفتم. اما آقای مطهری به آنجا می‌رفتند و تدریس هم داشتند. آقایان دیگر که از معاریف حوزه هستند، رفت آمد داشتند. این خلاصه‌ای راجع به قضیه دارالتبلیغ.

این مخالفت حضرت امام که شما اشاره فرمودید به جهت نام‌گذاری بود آیا این دارالتبلیغ با آن دارالترویجی که شاه می‌خواست راه بیاندازد رابطه‌ای داشت؟

ایشان چیزی در این زمینه نگفتند. البته شاه یه همچین کاری می‌خواست انجام دهد. شاه چندتا کار مهم در این زمینه انجام داد یکی همین دارالترویج بود. یکی دیگر ترویج بعضی ون در تهران و تشکیل درس برای آن‌ها بود.

ما یک هم مباحثه‌ای داشتیم در ادبیات که با هم شرح جامی مباحثه می‌کردیم. ایشان اهل دقت در کتاب و تالیفات و ادبیات نبود، به هر حال بعد از مدتی رفت تهران، یک هیکل ماشاء الله علمایی داشت. اگه با هم راه می‌رفتیم همه می‌گفتند، من شاگرد او هستم. ایشان رفت تهران از طرف اوقاف با او تماس برقرار کردند و تشکیلات درست کرد و تدریس داشت و یک عده عمامه به سر که معلوم نبود آن روز عمامه گذاشتند یا چه جور، می‌آمدند درس ایشان و ایشان هم ترویج از لوایح شش گانه و تشکیلات شاه می‌کرد.

یکی دوتا از این کارها شد. قضیه آسید حسن حجت شد پسر مرحوم آقای حجت. مرحوم حجت دوتا پسر داشت. یکی آسیدحسن و دیگری آسید محسن که آسیدمحسن خیلی ساده بود. اما برعکس او، آسیدحسن خیلی زرنگ بود و خیلی فعّال و ایشان همان کسی بود که اولین اعلامیه علیه آقای خمینی را به عنوان مصلحین حوزه، داد و در آنجا نسبت به مرحوم امام خیلی توهین شد.

او را بعد از قم بردن تهران و تشکیلاتی برایش درست کردند. آن آقا که هم مباحثه‌ای ما بود، او هم همین‌طور، تهران برایش تشکیلاتی درست کردند. هیچ کدام بالاخره کارشان نگرفت و تعطیل شد. امّا این‌که دارالتبلیغ در نظر ایشان شباهت داشته باشد به دارالترویج، چیزی در کلمات ایشان نبود. آخرین جلسه و آخرین کلمات، همان کلماتی بود که آن شب در جلسه چهار نفری ما با ایشان بیان شد که اتکا یکی روی این کلمه بود که بگذارید مدرسه و یکی هم این بود که اصلاحات در کل حوزه پیاده شود نه یک قسمت از بقیه حوزه جدا شود. کاّنه موافق نبودند که حوزه تجزیه شود.

آیا به غیر از شریعتمداری کسی دیگر از مراجع به دنبال اصلاح حوزه بود؟ ولو در حد مسأله تبلیغ.

نه بحث اصلاح حوزه در رده مرجعیت مطرح نبود. آقای خمینی هم همان شب این را می‌گفتند که ما می‌دانیم باید در حوزه اصلاحی صورت بگیرد ولی اول گرفتار این دشمن بزرگ هستیم، ابتدا این را حل کنیم، بعد بیاییم سراغ اصلاحات حوزه.

بعد این را گفتند که من می‌دانم بعضی طلبه‌ها اول ماه می‌آیند این‌جا، بعد دور می‌افتند در بیوت دیگران و می‌چرخند تا پول جمع کنند و بعضی‌ها هم هستند که چنان مشغول درس و بحث هستند که هیچ وقت ما آن‌ها را نمی‌بینیم لذا می‌دانیم که چقدر این‌ها فرق دارند. باید اصلاحاتی بشود امّا فعلاً گرفتار همچنین دشمنی هستیم. لذا در حد مرجعیت اصلاحات مطرح نبود و فقط همین کار آقای شریعتمداری بود.

آقای گلپایگانی چیزی که می‌خواستند مطرح کنند فقط قضیه اصلاح درسی بود. قبل از مدرسه حقانی، مدرسه آقای گلپایگانی بود و آقای گلپایگانی یک مدرسه‌ای تاسیس کردند طرف خیابان تهران که از طرف آقای گلپایگانی آقای بهشتی و ربّانی شیرازی متصدی آن‌جا بودند.

فراموش نمی‌کنم کنار حوض مدرسه فیضیه هر دوی آن‌ها به من رسیدند و من را دعوت کردند در آن مدرسه برای تدریس کتاب منطق حاشیه ملا عبدالله، من گفتم در زمان فعلی تدریس این کتاب را به مصلحت نمی‌دانم، اگر بخواهید منطق المقارن خودم را بیایم بگویم با این‌که بنا نبود خودم تدریس کنم، ولی حاضرم بیایم، گفتند ما خیلی موافقیم ولی آقای گلپایگانی موافق نیستند.

آقای گلپایگانی با تغییر کتب درسی هم موافق نبود، فقط همین تنظیم دروس و تشکیلات مدرسه برای طلاب تازه وارد در نظرشان بود. اولین مدرسه آن بود که بعد هم مهم‌تر از آن، مدرسه حقانی درست شد که اول آقای شیخ‌زاده مدیر بود که نشد. بعد آقای قدوسی را آوردند، تشکیلات خوبی انجام شد که ما هم حدود ۷سال آنجا تدریس داشتیم از ۴۲ تا ۴۹٫ ولی به این صورت در حد بالا و مرجعیت اصلاحات مطرح نبود، بلکه در حد پایین و در مقالات نیز گاهی صحبت می‌شد، به صورت جد مطرح نبود.

ادامه دارد.

منبع: سایت اسباط


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها